ققنوس آزاد

به نام خدایی که همین نزدیکی است

ققنوس آزاد

به نام خدایی که همین نزدیکی است

مشخصات بلاگ

ققنوس پرنده ای است که هزار سال یک بار می رود روی کوه قاف با منقارش نوای مرگ می نوازد و سپس آتش گرفته و از خاکسترش دوباره و دوباره ققنوس تنهایی دیگر بر می خیزد ...

۱۱ مطلب در دی ۱۳۹۶ ثبت شده است

دیماه را هرگز دوست نمی دارم .  بیش از همه اینکه آغاز بیماری پدرم بود و اکنون انگار سالهای سال است که جای خالی برکت وجودش در دلم آتش است

دلم برایش تنگ است . که با  صدای آسمانی و زیبایش به من درسهای زیادی بدهد و من با گوش جانم بپذیرم .

آقای بهشتم رفت و من چه سوگهایی را با سوگ پدر شریک و همداستان کردم .

هنوز آتش  30 ام دیماه سال گذشته را در جانم خاموش نشده  و هنوز یادش جان دلم را می سوزاند


و شنبه پیش ...




نتیجه تصویری برای کاریکاتور هار سانچی

چه سودمان باشد اگر نام عزیزانمان هر روز در کتابهای اندوه جانمان  جاودانه شود داغ دلمان همگام با زمانه شود
سروده های دلتان نگفته خاموش شد تا بر لب دوستدارانتان ترانه ای خاموش و بغض آلوده شود
دریا بهت زده   کوچ آتشینتان  را نگاه می کرد
افسوس و دریغ که دیگر بجز نام هیچ نشانی از شما نیست .



جهان توفان زده شد از سوختنتان اما اینجا تنها  نسیمی آمد ه گویا - تنها یک روز برایتان عزای عمومی گرفته ایم
ما که خواندیم که نوشتند یک کشتی به شما برخورد کرده تا جاودانه شوید
خدا می داند شاید در آن جهان چیز دیگری نوشتند و به شما گفتند تا بدانید .
ما هم یک روز بی برو برگشت خواهیم آمد . تا آن هنگام همه چیز را یادداشت کنید تا ما از روی خط شما بخوانیم . جعبه سیاه مفت چنگ چینی شان . شاید این چینی نازک تا حالا شکسته باشد .






پنجم دیماه شاید برای برخی تنها زلزله بم را در یادها زنده کند . اما این ماه دی با همه شگفتی هایش بیشتر از هر چیز مرا بیاد

کنسرتهای نیکو کاری  استاد و شهنشاه آواز بی مانند ایران و جهان می اندازد با آن استقبال بسیار خوب مردم  .
دستهای نیایشمان را برای بهبودی و تندرستی کامل شان به درگاه آستان حضرت حق بلند می کنیم تا سالهای سال  پادشاهی ایشان بر سرزمین آواز کهن
پایدار بماند

عکس هایی کمیاب از کودکی هنرمندان معروف ایرانی


Image result for ‫تصویر برای روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست‬‎

و ...


یک قصیده زیبا از ناصر خسرو ( آواز آرامی که پر است از معنا - همین )

روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست/ از بهر طمع بال و پر خویش بیارات
بر راستی بال نظر کرد و چنین گفت/" امروز همه رویِ جهان زیر پر ماست،
بـر اوج چو پرواز کنم، از نظـر تــیز می‌بینم اگر ذرّه‌ای اندر تک دریاست
گر بر سر خـاشاک یکی پشّه بجنبد/       جنبیدن آن پشّه عیان در نظر ماست "
بسیار منی کـرد و ز تقدیر نترسید /بنگر که از این چرخ جفا پیشه چه برخاست
ناگـه ز کـمینگاه یکی سـخت کمانی / تیری ز قضای بد بگشاد بر او راست،
بـر بـال عـقاب آمـد آن تیر جـگر سوز / وز ابر مر او را بسوی خاک فرو کاست،
بر خـاک بیفتاد و بغلـتید چو ماهی /وانگاه پر خویش گشاد از چپ و از راست،
گفتا: "عجب است این که ز چوب است و ز آهن / این تیزی و تندیّ و پریدن ز کجا خاست؟"
زی تیر نگه کرد و پر خویش بر او دید  /گفتا: "ز که نالیم که از ماست که بر ماست"


Image result for ‫تصویر برای روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست‬‎



انوشگی به معنای جاودانه زنده ماندن و یا نامیرایی است . که در اساطیر و ادیان از آن یاد شده است . بازگشت حضرت مسیح از مرگ و زنده ماندن حضرت نوح و نیز در باور سومریان هم اسطوره ای بنام زئوس بوده که از طوفانی بزرگ و سهمگین می گذرد و از هر حیوان مانند حضرت نوح یک جفت بر می گزیند و از آب آن طوفان کوزه ای نگه می دارد و هرکس حتی اگر نیم جرعه از آن بنوشد . زندگی جاودانه می رسد .

اما این زندگی جاودانه بعدها برای آن فرد بزرگ ترین درد خواهد بود چرا که باید بماند و مرگ عزیزان را ببیند و رفته رفته از بودن و ماندن بسیار در دنیا مورد تنفر قرار گیرد و از دیگران متنفر باشد . در داستانها داریم که همسر زئوس هم از آن آب نوشید و چون بسیار زندگی کرد همسرش دیگر او را نمی خواست به همین روی او را به جیرچیرکی تبدیل کرد .

و اما دکتر فاستوس

خیلی سال از آن شب گذشته آنقدر دور است که می دانم این نمایشنامه را با تلوزیون سیاه سفید دیده ام .

مردی بود دانشمند به همه علوم و عملی و نظری زمانه خود بنام فاستوس . این فاستوس بسیار جاه طلب بود به همین روی روح خود را به شیطان ( ابلیس) فروخت و شیطان اورا به تسخیر خود آورد و شروع کرد به قدرتمندی هرچه بیشتر و به پادشاهی نشست . شیطان در برابر این تسخیر به او عمر سیصد ساله داد تا در این سیصد سال هرچه می خواهد خوش باشد و حکم براند و ظلم کند و ثروت بیاندوزد و ازدواج پشت پشت ازدواج زنها و فرزندان می مردند و نواده ها نیز اما او همچنان در چهل سالگی بود .حکم می راند و ثروت می اندوخت و ازدواج می کرد و فرزند می پروراند اما نوادگانش می مردند و نسل تداوم نداشت و او به این دلخوش بود که خودش هست و هست . فاستوس اما گهگاه هم که شیطان از دستش خسته می شد به خود می گفت که توبه را برای چه آفریده اند در سال 299 توبه خواهم کرد . سال عمر به 299 رسید اما فاستوس توبه نکرد که نکرد و کار به جایی رسید که حتی شیطان هم از او خسته شد .

و فاستوس گفت عمر دراز و قدرت زیاد به چه قیمت ؟

 


تاریخ بزرگ ترین آموزگار چرا که می توان با خواندن و درس گرفتن از تجربه های بزرگان و نیاکان قدری در اکنون اندیشمندانه تر زندگی کنیم . بسیاری از روزهای دور و نزدیک گذشته داشته ایم بزرگانی که برای این مرز و بوم چقدر ارزشمند و سودمند بوده اند اما ، از سوی زمامداران حکومت و پادشاهان مورد ستم و قرار گرفته یا در سیاه چاله ها کشته شده اند و یا ...

و فردوسی بزرگ در فاخر ترین و ارزشمند ترین گنجینه ادب و هنر داستان بزرگمهر را به زیبایی بسیار سروده است .

روزی روزگاری دانشمندی بود بزرگمهر نام و برای اینکه سرآمد پزشکان روزگار خود بوده و دانشی فراتر سایر پزشکان برخوردار بوده به بارگاه انوشیروان راه می یابد و به عنوان پزشک و مشاور همواره خسرو را همراهی و راهنما بوده است .

آورده اند که روزی پادشاه با زنی زیبا به گل گشت در بوستانهای پیرامون قصر می پرداخته و هوای خوش و عطر نارنج او را سر مست کرده و به خواب می رود . بانوی خوش چهره برای اینکه پادشاه خوابی راحت داشته باشد بازو بند جواهر نشان از بازو بر می کند و ناگهان کلاغ سیاهی بازوبند گوهر نشان می رباید و به آسمان پرواز می کند .

شاه که از خواب بیدار می شود بزرگمهر را در کنار بانوی زیبا می بیند و سراغ بازوبند می گیرد بزرگمهر و زن داستان را می گویند اما انوشیروان نمی پذیرد و به او بد گمان می شود هم برای ربودن بازو بند و هم برای گفتگو با زن زیبا .

از این روی انوشیروان بزرگمهر را به سیاه چاله می اندازد و او را وادار به پوزش برای گناهی که نکرده می نماید اما بزرگمهر که بیگناه بوده هرگز تسلیم نمی شود . شاه در دل می داند که حق با بزرگمهر است اما او پادشاه است و حکمش ، خدایی می کند . در عین حال جای خالی مشاوره ها و راهنمایی های بزرگمهر را در کنار خود حس می کند .

به همین روی به سیاه چاله می رود تا دلجویی کند و بزرگمهر را به اعتراف وادارد . بزرگمهر که دیگر دندان پزشک دربار بودن و مشاور اعظم بودن را از دندان برکنده بود در پاسخ به احوالپرسی شاه می گوید :

که حال من از حال شاه جهان                فراوان به است آشکار و نهان

پاسخ  بزرگمهر، شاه خودکامه را خشمگین تراز پیش  می کند  و  فرمان می دهد تنوری آهنین و تنگ بسازند که دور تا دور آن را میخ و پیکان پر کرده باشد . سپس بزرگمهر را در آن می افکنند و در تنور را با آهن می پوشانند

ز پاسخ بر آشفت و شد چون پلنگ            ز آهن تنوری بفرمود تنگ
ز پیکان و از میخ گرد اندرش                  هم از بند آهن نهفته سرش

نبد روزش آرام و شب جای خواب            تنش پر ز سختی دلش پرشتاب

بار دیگر انوشیروان   فرستاده ای نزد بزرگمهر می فرستد تا بداند آیا با این همه رنج ودرد در برابر خواسته او سر فرودمی آورد؟ یا خیر و  بزرگمهر اما   چنین پاسخ می دهد که  :

چنین داد پاسخ بمرد جوان                 که روزم به از روز نوشین روان

فروانروا ( شاه) با شنیدن پیام بزگمهر  آشفته می گردد و یک مرد دانا بهمراه یک دژخیم ( جلاد) را بنزدش می فرستد و می گوید اگر با مرد دانا همداستان شدی و پوزش خواستی که هیچ وگرنه دژخیم سرت را از تنت برخواهد داشت :

وگرنه که دژخیم با تیغ تیز                نماید تو را گردش رستخیز

و بزرگمهر در آرامش و وقار پاسخ می دهد که :

چه با گنج و تختی چه با رنج سخت                    ببندیم هر دو بناکام رخت
نه این پای دارد بگیتی نه آن                          سرآیدهمی نیک و بد بی‌گمان
ز سختی گذر کردن آسان بود                         دل تاجداران هراسان بود

به هر روی انوشیروان با شنیدن این سخنان از کرده ی خویش پشیمان می شود و بزرگمهر را از زندان  تنور میخ آگین آزاد می کند ولی غرورش اجازه نمی دهد او را به جایگاه پیشین بازگرداند  و لی افسوس که چشمهای بزرگمهر را دیگر یارای دیدن نیست :

برین نیز بگذشت چندی سپهر                    پر آژنگ شد روی بوزرجمهر
دلش تنگ تر گشت و باریک شد                 دو چشمش ز اندیشه تاریک شد

بزرگمهر بر اثر سختی ها و شکنجه های بسیاری که از سوی انوشیروان بر وی وارد آمد، سرانجام یک ماه پس از مردن انوشیروان، درگذشت.

پس از شه به یک ماه بوزرجمهر             بپوشید در پرده ی خاک چهر

الهلال وبزرجمهر

فیه ما فیه کتاب فاخری است که یکی از اثرهای شگفت انگیز و جاودانه حضرت مولوی ( مولانا جلال الدین رومی بلخی با موضوع عرفانی و تفاسیر بسیار آموزده در زمینه شناخت خود و شناخت چیستی عرفان  که در درازای سی سال از سخنان حضرت مولانا به وسیله مریدان ایشان گرد آوری شد ه است . نثر این کتاب کهن ، اما بسیار ساده و روان  بوده  و بخش مکونات به قلم خود حضرت مولانا نگاشته شده است .


 



در عالم خدا هیچ چیز صعب تر از تحمل محال نیست مثلاً تو کتابی خوانده باشی و تصحیح و درست و معرب کرده یکی پهلوی تو نشسته است و آن کتاب را کژ می خواند هیچ توانی آن را تحمل کردن؟ ممکن نیست و اگر آن را نخوانده باشی تو را تفاوت نکند، محال مجاهده عظیم است.

اکنون انبیاء و اولیا خود را مجاهده نمی دهند. اول مجاهده که در طلب داشتند قتل نفس و ترک مرادها و شهوات و آن جهاد اکبر است و چون واصل شدند و رسیدند و در مقام امن مقیم شدند بریشان کژ و راست کشف شد.

راست را از کژ می دانند و می بینند، باز در مجاهده ای عظیمند زیرا این خلق را همه افعال کژست و ایشان می بینند و تحمل می کنند که اگر نکنند و بگویند و کژی ایشان را بیان کنند یک شخص پیش ایشان ایست نکند و کس سلام مسلمانی بریشان ندهد.

الاّ حق تعالی ایشان را سعتی و حوصله عظیم بزرگ داده است که تحمل می کنند. از صد کژی یک کژی را می گویند تا او را دشوار نیاید و باقی کژی هاش را می پوشانند، بلک مدحش می کنند که آن کژت راست است تا به تدریج این کژی ها را یک یک ازو دفع می کنند.

همچنانک معلم کودکی را خط آموزد، چون به نظر رسد، کودک سطر می نویسد و به معلم می نماید. پیش معلم، آن همه کژست و بد. با وی به طریق صنعت و مدارا میگوید که جمله نیکی است و نیکو نبشتی، احسنت! احسنت! الاّ این یک حرف را بد نبشتی، چنین می باید و آن یک حرف هم بد نبشتی. چند حرفی را از آن سطر بد می گوید و به وی می نماید که چنین می باید نبشتن و باقی را تحسین می گوید تا دل او نرمد و ضعف او با آن تحسین قوت می‌گیرد و همچنان به تدریج تعلیم می‌کند و مدد می‌یابد.

927م:31 دسامبر سال 627 میلادی خسروپرویز (خسرو دوم) شاه وقت ایرانیان از دودمان ساسانی که به خاطر اطفاء حس جاه طلبی خود و رسانیدن مرزهای ایران به روزگار داریوش بزرگ دست به جنگهای غیر ضروری ازجمله تصرف مصر و محاصره قسطنطنیه و تصرف همه آسیای غربی زده بود و صلیبی را که مسیح به آن مصلوب شده بود به تیسفون آورده بود و ارتش را فرسوده و مردم را زیر بار مالیاتهای سنگین قرار داده بود در کاخ تیسفون بازداشت شد و این اقدام که به خواست ژنرالهای ایران و تصویب شیرویه (قباد دوم) پسر او صورت گرفت آغاز پایان امپراتوری توانمند ایرانیان در عهد باستان بشمار می رود. ایرانیان بعدا در قرون وسطا و جدید چند امپراتوری دیگر تشکیل دادند.

خسروپرویز پس از ناموفق بودن تعرض نهم دسامبر سال 627 نظامیان ایران به سپاه روم بفرماندهی هراکلیوس امپراتور روم شرقی در نبرد نینوا روحیه خودرا ازدست داد و برغم اصرار ژنرالهای ارتش که ناموفق بودن در یک تعرض محدود، شکست کامل نیست دستور عقب نشینی داد و خود، به حالت فرار به دستگرد (120 کیلومتری تیسفون) و سپس به تیسفون بازگشت و برای فراموش کردن غم شکست به شراب و باده گساری پناه برد. وی در این کار دست به افراط زده بود و خروج شبانه روزی او از حالت طبیعی ژنرالهای ایران را در برابر دشمن بلاتکلیف گذارده بود به گونه ای که تصمیم به بازداشت او و نصب پسرش به پادشاهی گرفتند. خسروپرویز در حال مستی کامل در جلسات نظامی حضور می یافت و در چنین وضعیتی اتخاد تصمیم دشوار بود و نیروهای هراکلیوس به دروازه های تیسفون نزدیک شده بودند.

بازداشت خسرو پرویز که 37 سال (از سال 591 تا سال 628 میلادی) بر ایران سلطنت کرد، مسئله را حل نکرد زیرا مقامات سیاسی و بزرگان کشور تا او زنده بود حاضر به پذیرش پسرش شیرویه (قباد دوم) به عنوان شاه نبودند.

پس از چند هفته سرگردانی و بحران، (اواخر فوریه) ناگهان در تیسفون اعلام شد که خسروپرویز در بازداشتگاه کاخ درگذشته است که بعدا معلوم شد به اشاره افسران گارد، زندانبان او را کشته بود و قتل او در سال ششم هجرت صورت گرفت و کمتر از 8 سال بعد - در نوامبر سال 636 میلادی، ایران درقادسبه شکست نظامی خورد و طولی نکشید که تیسفون مسخّر شد و با قتل یزدگرد سوم در مرو در سال 651 میلادی حکومت ساسانیان پس از 427 سال (از 224 تا 651) پایان یافت. در چهارده سال آخر عمر حکومت ساسانیان، قلمرو آنان محدود به ایران خاوری (افغانستان)، منطقه فرارود، مازندران، گیلان و چند نقطه کوهستانی و دورافتاده دیگر بود.

پس از قتل خسروپرویز، پسر او شیرویه که به نام قباد دوم تاج برسر گذارده بود با هراکلیوس آشتی کرد و ضمن قرارداد صلح مورخ سوم آوریل سال 628 میلادی، ایران از همه متصرفات خسروپرویز از جمله مصر، سوریه و فلسطین صرف نطر کرد و صلیب را که بهانه جنگ بود به رومیان پس داد و این صلیب 14 سپتامبر همان سال به فلسطین بازگردانده شد و مسیحیان را شادمان کرد. سلطنت قباد دوم طولی نکشید و با درگذشت وی پایان یافت و بر بحران سیاسی ایران افزود.

حکومت خسرو پرویز از همان آغاز کار با نا آرامی همراه بود؛ بر ضد پدرش کودتا کرده با کمک رومی ها بهرام چوبین بزرگترین و ماهرترین ژنرال ایران پس از «سورنا» را شکست داده و رنجانده بود و ....

در پی قتل خسروپرویز که از رویدادهای دگرگون کننده تاریخ جهان است در طول چهار سال و چند ماه ده نفر از این قرار بر ایران حکومت کردند:

شیرویه که به قباد دوم تغییر نام داده بود، اردشیر سوم، خسرو سوم، جوانشیر، پوراندخت، گشتاسب، آذرمیدخت، هرمز پنجم، فیروز، خسرو پنجم و آنگاه در سال 632 یزدگرد سوم به سلطنت رسید که آخرین شاه دودمان ساسانی بود و پس از چند شکست از اعراب در سال 651 در مرو کشته شد. پو راندخت و آذرمیدخت دختران خسرو پرویز بودند. پوراندخت 17 ماه سلطنت کرد، ولی دوره سلطنت آذرمیدخت بسیار کوتاه بود و هر دو نیز مانند بسیاری از این شاهان چند روزه در جریان مبارزه برسر قدرت و اختلافات خانوادگی (داخل قصری) کشته شدند.

ارتش روم نیز در این جنگها چنان تضعیف شده بود که هراکلیوس پس از بازگشت به قسطنطنیه پایتخت خود عنوان امپراتوری روم را به پادشاهی بیزانس (بیزانتین شامل یونان، قسمتی از آناتولی، فلسطین، سوریه و نواحی اطراف آن) تبدیل کرد و در جنگ سال 636 در یرموک (شام = سوریه) از اعراب مسلمان شکست خورد و سوریه و بعدا فلسطین را از دست داد و به این صورت سالهای 736 و 737 را باید افول هردو امپراتوری و برقراری وضعیت تازه ای در جهان بشمار آورد.

 

تصویر سنگی خسروپرویز در لباس سواره نظام زرهپوش ایران دوران ساسانیان (طاق بستان - کرمانشاه)

 عکس از تاقبستان کرمانشاه ( عکس بالا تاق بزرگ نمای دور و عکس پایین نمای نزدیک از شبدیز و خسرو پرویز)

1937م:31 دسامبر سال 1937(10 دی ماه 1316) ایران دارای تقسیمات کشوری تازه شد و به ده استان، 49 شهرستان و 290 بخش تقسیم گردید. این تقسیمات بر پایه عرف قدیم بود. در دی ماه سال 1338( ژانویه 1960) این تقسیمات تغییر کرد و استانهای ده گانه 17 استان شدند. تعداد شهرها نیز به 145 شهر افزایش یافت. ایجاد استانهای تازه از کوچک کردن استانهای دهگانه صورت گرفته بود که نارضایتی به بار آورد. برای مردم فارس و کرمان کوچک شدن این دو استان پس از قرنها، قابل قبول نبوده است و تقسیمات بعدی هم از همین دست بوده است.

 با سپاس از سایت بیتوته 

دی به آذر روز، دومین جشن دیگان
 دیگان : دی به آذر روز از دی ماه برابر با 8 دی در گاهشماری ایرانی
واژه ی دی که در اوستا «دتهوش»(Dathush) یا «دزوه»(Daz-vah) می باشد به معنی دادار یا آفریننده و آفریدگار است که همیشه به مانند صفتی برای اهورامزدا آورده شده است.
واژه ی «دی» از مصدر «دا» آمده است که در اوستا و فارسی هخامنشی ( پارسی باستان) و سانسکریت به معنی دادن، آفریدن، ساختن، و بخشیدن، است.
در پهلوی "داتن (Datan) " و در فارسی «دادن» شده است و "داتر"(Dater) که در پهلوی "داتار "و در فارسی «دادار» یا آفریدگار گفته می شود و در خود اوستا در آفرینگان گاهنبار بند 11 صفت دتهوش برای دهمین ماه سال بکار رفته است.
ابوریحان بیرونی درباره ی «دی» می گوید :
" ... 
دی ماه، نخستین روز آن خرم روز است و این روز و ماه هر دو به نام خداوند است که «هرمز» نامیده می شود، یعنی حکیم و دارای رای و آفریدگار. در این روز عادت ایرانیان چنین بوده که پادشاه از تخت شاهی پایین می آمد و جامه ای سفید می پوشید و در بیابان بر فرش های سپید می نشست و دربان و یساولان را که شکوه پادشاه با آن هاست به کنار می راند و هر کس که می خواست پادشاه را ببیند، خواه دارا و خواه نادار بدون هیچ گونه نگهبان و پاسبان، نزد شاه می رفت و با او به گفتگو می پرداخت و در این روز پادشاه با برزگران می نشست و در یک سفره با آن ها خوراک می خورد و می گفت : من مانند یکی از شماها هستم و با شماها برادرم، زیرا استواری و پایداری جهان به کارهایی است که به دست شما انجام می شود و امنیت کشور نیز با من است، نه پادشاه را از مردم گریزی است و نه مردم را از پادشاه"…
چهار جشن منسوب به «دی» یا «دادار»(خداوند هرمزد(:
۱- اورمزد و دی ماه در نخستین روز دی ماه
۲- دی بآذر و دی ماه در هشتمین روز دی ماه
۳- دی بمهر و دی ماه پانزدهمین روز دی ماه
۴- دی بدین و دی ماه بیست و سومین روز دی ماه
که «کوشیار گیلانی» در «زیج جامع» این روزها را " دی جشن " می نامد.
منبع : aariaboom.com

دیگان  بر شما خجسته و شاد 

ابوعبدالله جعفر بن محمد بن حکیم بن عبدالرحمن بن آدم متخلص به رودکی  که به قولی از بدو زاده شدن نابینا بوده و به قولی دیگر بعدها  نابینا شده ولی آنچه آشکار است ، همین  نابینایی سبب شعله ورتر شدن شراره سرودن شعر در جودش گردید تا جایی که او را استاد استادان  شاعران می خوانده اند) «زاده شده در سال  ۲۴۴، در رودک درگذشته ی ۳۲۹،  در پنجکنت» نخستین شاعر مشهور پارسی سرای حوزه تمدن ایران   در دوره ی سامانی   در سده ی چهارم هجری قمری و استاد شاعران این قرن در ایران است. در اشعار رودکی با باور به  ناپایداری   و بی‌وفایی جهان، اندیشه غنیمت ‌شمردن و ارزش بخشیدن به فرصت، شادی و شادنوشی در اکنون را در اشعار او می بینیم.

رودکی را نخستین شاعر برجسته و بزرگ پارسی‌گوی و می توان گفت که او  پدر شعر پارسی   بوده  است و به این خاطر است که تا پیش از وی کسی دیوان شعر نداشته‌   هیچ کس دیگری  نیز تا آن روز هیچ دیوانی نداشته ریچارد فرای  عقیده دارد که رودکی در تغییر خط از  خط پهلوی به خط فارسی    برای زیباتر شدن و روان تر شدن آن  بیشترین نقش را داشته‌است.  از تمام آثار رودکی که گفته می‌شود بیش از یک میلیون و سیصد هزار بیت  و نیز شش مثنوی بوده‌است، تنها  ابیاتی پراکنده به همراه چند  قصیده ، غزل و رباعی   از او به یادگار ‌است که تعداد بیت‌های بجا مانده از آن روزگار و به قلم و زبان رودکی  را ۱۰۴۷ بیت شمار کرده اند .

 

رودکی را نخستین شاعر و برجسته و بزرگ پارسی گوی می توان گفت و بسیاری او را پدر شعر پارسی می خوانند به همین خاطر است  که تا پیش از وی کسی دیوان شعر نداشته ، هیچ کس دیگری نیز تا آن روز ، هیچ دیوانی نداشته . رچارد فرای عقیده دارد که رودکی در تغییر خط از خط پهلوی به خط فارسی برای زیبا تر شدن و روان تر شدن آن بیشترین نقش را داشته است . از تمام آثار رودکی که گفته می شود بیش از یک میلیون و سیصد هزار بیت و نیز شش مثنوی بوده است . تنها ابیاتی پراکنده به همراه چند قصیده غزل و رباعی از او به یادگار است که تعداد بیتهای به جا مانده از آن روزگار و به قلم و زبان رودکی 1047 بیت شمار کرده اند .

رودکی در بسیاری از موارد از اولین ها در ادبیات پارسی است . او آثار بسیاری را آفرید که شور بختانه جز پاره ای از آنها به دستمان نرسیده است شمس قیس رازی ( سر آمد ترین منتقد ادبی و ادیب ایران در سده هفتم و زاده ری ( شهر ری ) است . در کتاب العجم فی معابیر اشعار عجم - خود رودکی را آفریننده رباعی دانسته و آغاز شاعری رودکی را از آنجا می داند که وی صدای شادی کودکی که در حال گردو بازی کردن بود را می شنود که از شادی بسیار ، بابت هنرِ بازی خود زبان شاعری وی گشوده شده و با کلامی آهنگین می گوید " غلتان ؛ غلتان همی رود تا بن گو " دولتشاه سمرقندی ( قرن نهم ) در یاد آوری معروف خود آن کودک را پسر یعقوب لیث - سر سلسله ی صفاریان دانسته ؛ و شاعر با شنیدن آهنگ این کلام تحت تاثیر قرار گرفته و به خانه می رود و بر همان وزن به شاعری می پردازد  و از آنجا که اشعارش در دو بیت بودند به رباعی معروف می شوند . به هر حال او را مبتکر قالب رباعی دانسته اند .

آورده اند که رودگی ساز چنگ را می نواخته و از چنگ نوازان بزرگ نیز بوده است و می گویند توان و چیرگی رودگی در شعر و موسیقی به اندازه ای بوده است که نیروی افسونگری شعر و نوازندگی وی در ابونصر سامانی چنان تاثیری گذذاشت که وی پس از شنیدن شعر بوی جوی مولیان ؛ بدون کفش ؛ هرات را به مقصد بخارا ترک کرد . این داستان در کتاب چهار مقاله از نظامی عروضی - آمده است . بر این قرار است که امیر نصر سامانی یا امیر دیگری از بخارا به هرات می رود و دلبسته هوای هرات می گردد. بازگشت به بخارا را چنان فصل به فصل عقب می اندازد که مدت چهار سال او و ملازمانش در هرات می مانند ؛ لشکریانش که دلتنگ بخارا شده بودند به رودکی که در آن زمان نزد امیر محتشم و مقبول القول بود روی آورده و به او گفتند اگر هنری بورزد و شاه را به بخارا ترغیب کند ، پنجاه هزار درم به او پاداش می دهند ، رودکی نیز می دانست در این هوای لطیف نثر نمی تواند کارگر باشد و باید چیزی تازه بیارد و شعری بسراید و اهنگی بنوازد که از هوای هرات لطیف تر نازک تر بنماید . از این رو قصیده ای می سراید و همین می شود که امیر نصر سامانی بی کفش بسوی بخارا می تازد و نقل است که کفش او را تا دو فرسنگ دنبال او می برند و رودکی نیز از بابت سرودن این شعر پنجاه هزار درم از سپهسالار لشکریان جایزه گرفته است .

و اما ...

در سال 1337 یعنی درست 59 سال پیش در سوم دیماه برای رودکی گرانقدر شاعر پر ارزش پارسی گوی بزرگداشتی در خور ایشان که بیش از بضاعت آن زمان نیز بوده است گرفته اند " درست 59 سال پیش " و امروز یاد واره رودکی بزرگ در جایی جدای از ایران پارسی زبان جا خوش کرده است .

بوی جوی مولیان آید همی / یاد یار مهربان آید همی

ریگ آموی و درشتی های او / زیر پایم پرنیان آید همی

آب جیحون از نشاط روی دوست / خنگ ما را تا میان آید همی

ای بخارا ، شاد باش و دیر زی / میر زی ، تو ، شادمان آید همی

میر ، سرو ، است و بخارا بوستان / سرو سوی بوستان آید همی

میر ماه است و بخارا آسمان / ماه سوی آسمان آید همی

و یادش زنده جاوید استاد بنان که به زیبایی هر چه تمام این سروده را با نوایی مخملین و دردانه برایمان به یادگار گذاشت . بی گمان جای همه آنانی که در ایران و در این خاک  رد پای خوبی گذاشتند در مینوی زیباست .