حکایت مهتاب و آب
پنجشنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۷، ۱۰:۲۵ ق.ظ
من و دریا
من و برکه
من و جویبار
من و رودخانه های آرام و دلنواز
من مست می شوم از بی هیاهویی آب
آنجا
آنجا که آسمان شب هایش پر باشد از مهتاب
مهتاب در دل آب
در عین بودن , در عین غرق شدن در هم , یا اگر بی پروایی نباشد از آب ِ رو ، هم آغوشی آب و مهتاب
مثل ماه و دریا
مثل ماه و برکه
مثل ماه و حوضهای کوچک خانه های پایین شهر
خانه هایی که هنوز غولهای بلند و بالا بر سر حیاطشان هوار نشده است
حوض هایی که آوار نشده اند و پر است از مهتاب و آب
این دو هرگز به هم نمی رسند ؛ آب و مهتاب را می گویم
اما همیشه و هر شب در آغوش همند
برای تکمیل کردن زیبایی یکدیگر
آنقدر زیبا که با هم یکی می شوند
ماه که در آب می نشیند ، چه در برکه باشد و چه در دریا
چه در رودخانه و چه در حوض کوچه خانه ی همسایه
باد هوایی می شود
حسودی می کند ، می خواهد ما بین آنها را بهم بزند ، هو هو می کند ، زوزه می کشد
دل برکه و دریا و حوض و رود و حتی کاسه آب خنک نشسته بر بام هم که قرص ماه در آن نشسته را پر آشوب می کند
آب موج می زند ، هر کس به اندازه توان خودش ،
باد دوباره و دوباره حسادت می کند و آرام می گیرد .
عطر پونه های کنار برکه و رودخانه های دور دست در هوا پخش می شود
ماه دیگر در آغوش آب نمی رقصد و آرام می گیرد
ماه که آرام می گیرد برکه و دریا و رودخانه و حوض و جویبار و حتی آب درون کاسه ی روی بام هم ، دلش می لرزد
هر چند ساکت اما می لرزد
حلقه حلقه حلقه
موج موج موج
و ماه هم در آب می شکند ، گم می شود و از نو سرک می کشد ، هزار تکه می شود و هزار ماه
پاره پاره پاره
تکه تکه تکه
و از لرزیدن ذره ای دل آب در هم می شکند . آب که آرام شد ، مهتاب هم تاب می آورد و آرام می شود
باید حکایت ما آدمها هم همین باشد
حکایت آب و مهتاب
آن همه دوری و دست نیافتن ها و آن همه نزدیکی و یکی شدن ها
آنقدر نزدیک ... که ... به گمان ... ماه ... خانه ای دارد همیشگی و مهربان ، در عمق جان آب
آنقدر دور ... که ... مثل شب و روز ... هرگز بهم نمی رسند
دنیای پیرامون ما پر است از خیال مهتاب و آب
دنیای پیرامون ما پر است از حقیقت روز و شب
شب و روزهای معصومانه ای که هرگز بهم نرسیده اند و چشم که باز کرده اند ، پاییز عمرشان هم گذشته
وقتی مهتاب می رود ، آسمان کوتاه می شود روی سر آب ، سوزن سوزن سوزن باران می بارند بر جان آب
نقطه نقطه نقطه و خط خطی اش می کند مثل مشقهای نا مرتب کلاس اولی ها
به این امید که هرگز هیچ برکه ای - دریایی - رودی - چویباری - حوضی و حتی کاسه ای خالی از آب نباشد
نکند ماه دوباره دلش بخواهد بیاید و به کویر دل خشک شده آب برسد
اکنون ستاره ها در آن سوی مهتاب سو سو کنان در آئینه ی آب خود آرائی می کنند
- ۹۷/۰۵/۱۸