من وبلاگ نویسم . من زنده ام ( برای رادیو بلاگی ها)
من زنده ام . زنده ای شاید بازنده
من میبینم که دامن آبی و نیلگون دریاهای ایران بانوی من کوتاه شده و آب میرود . اما با اینکه زنده ام کاری از دستم بر نمی آید .
من وبلاگ نویسم . من زنده ام . میبینم که کودکان کار سر چهار راهها و پشت چراغ قرمزهای انتظار . با التماس و دستهای کوچکشان شیشه خودرو ها را پاک میکنند واگر مزدی گرفتند آن را در جیب میگذارند و دوان دوان به آن سوی چهار راه می روند . با اینکه وبلاگ نویس زنده ای هستم T افسوس که کاری از دستم بر نمی آید .
من وبلاگ نویسم . من زنده ام . من زنان و دخترکانی را می بینم که مشتی اسپند در دست دارند و برای چشم زخم مردم رهگذر در آتش منقل های جان سوخته می ریز ند . اما دود آتش دل من چقدر بالا تر میرود تا خود اوج و بلندای نشنیدن و ندیدن . من وبلاگ نویسم . من زنده ام .
افسوس و هزار افسوس که کاری از دستم بر نمی آید .
من وبلاگ نویسم . من زنده ام . من میبینم که در و دیوار شهر و نزدیک بیمارستانها دهها و صدها. آگهی فروش کلیه و قرنیه ، با کمترین قیمت توافقی چسبیده شده ومن با اینکه زنده ام کاری از دستم بر نمی آید. من شب روز زباله گردی مردمم را میبینم . من کارتن خوابی جوانان ، زنان و پیرمردان را میبینم .
من وبلاگ نویسم . من زنده ام . من میبینم که در کنار بزرگ راههای خاص شهرم . زنان و دخترکانی هستند که جان و جهان و شرف خود را به فروش می گذارند و هیچ کس خم به ابرو نمی آورد . من وبلاگ نویسم و مثلا زنده ام . من نیستم . من مرده ام . نمی دانم یکصد واژه شد یا نه . این چالش برای من میتواند مثنوی هزار ان من کاغذ باشد . اما باز می توانم دلیل زنده نبودنم را در عین وبلاگ نویسی بگویم. من وبلاگ نویسم من مرده ام . از درد بی دردی که علاجش آتش است .
- ۹۷/۰۶/۰۸