ققنوس آزاد

به نام خدایی که همین نزدیکی است

ققنوس آزاد

به نام خدایی که همین نزدیکی است

مشخصات بلاگ

ققنوس پرنده ای است که هزار سال یک بار می رود روی کوه قاف با منقارش نوای مرگ می نوازد و سپس آتش گرفته و از خاکسترش دوباره و دوباره ققنوس تنهایی دیگر بر می خیزد ...

۳ مطلب در اسفند ۱۳۹۶ ثبت شده است

همه می دانیم که : 

" خورشید - مهتاب - چشمه - جنگل - گلهای هزار رنگ - ستاره های چشمک زن  و  همه نمادهای زیبایی و لطافت و زایندگی جهان هستی به گونه ای روح و نشانی رنانه در خود دارند "

امروز روز توست روز من روز ما در سراسر این گیتی" روز جهانی زن "



عکس و تصویر #زن ها زخم های زیادی برای نگفتن دارند زخم هایی که از چشمهایشان سر باز ...


زخم های زیادی برای نگفتن دارند
زخم هایی که از چشمهایشان سر باز می کند
و خوب دیدن
تنها تفاوت مردی ست
که همیشه می ماند...

 

هرچند در روزشمارهایی که روی میز کار و بر دیوار خانه مان جا خوش کرده اند خبری از این روز نیست

اما ... خواستم بگویم و گفته باشم که : امروز هشتم مارس است  و این روز در بسیاری از کشورهای جهان گرامی داشته می شود .

نگاه به این روز می تواند نگاه به همه ی آنچه سیاهی است که بر وجود به ظاهر نازک , اما استوار بانوان سراسر گیتی باشد.

هشتم مارس، روز جهانی زن در بسیاری از کشورهای جهان گرامی داشته می شود. 8 مارس روزی است که زنان جهان بدون توجه به گرایشات مختلف فکری، عقیدتی،نژادی و ... به یادآوری موفقیت ها و دستاوردهای شان می پردازند. در حقیقت، این روز مجالی است برای نگاه کردن به گذشته در مسیر تلاش ها، منازعه ها و فعالیت های پیشین، و بیشتر برای نگریستن در راستای حرکت های پیش رو برای باز کردن راه در جهت شکوفایی استعدادها و فرصت هایی که در انتظار نسل آینده زنان است


.

قطعنامه سازمان ملل متحد که در سال 1945 امضا شد، نخستین توافقنامه ای بود که اصل برابری زن و مرد را تصریح کرد. از آن زمان تاکنون، این قطعنامه بین المللی که منجر به ارائه استراتژی ها، استانداردها، برنامه ها و اهداف مختلف از سوی سازمان ملل شده، در پیشرفت موقعیت و وضعیت زنان در سرتاسر جهان موثر بوده است.

پس از سال ها، سازمان ملل متحد و آژانس های تخصصی اش مشارکت زنان را به عنوان شرکا برابر با مردان در دستیابی به پرورش، صلح، امنیت، و احترام کامل برای حقوق بشر مداوم، ترفیع داده اند. قدرت و اختیار زنان، نشان از چهره آشکار تلاش های سازمان ملل متحد با نظارت و تصحیح چالش های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در سراسر جهان دارد.


شاید این همان سری است که سربه دار شده

این داستان اندوه یک زن است که یک بار دیدمش اما می دانم که تا پایان عمرم فراموشش نخواهم کرد .

حقیقت سیاه که تبدیل به خاطره ای اندوهناک شد  

چند ماه پیش بود . تابستان نرفته بود اما پاییز هم قدری خودنمایی کرده بود و طول روزها دیگر کش گذشته را نداشت .

برای کاری جایی رفته بودم که قدری از خانه دور بود . به میدان نزدیک مقصد رسیدم  از ماشین که پیاده شدم هوا گرگ و میش شده بود . تا کارم را انجام دادم و دوباره به میدان برگشتم هوا تاریک شد .  به طرف ماشین  که رفتم زنی را دیدم که به طرز فجیعی در حال عق زدن بود انگار که می خواست همه زندگی اش را بالا بیاورد . انگار می خواست دنیا را از دل و جگرش خالی کند . صحنه ی بسیار تلخی بود . نزدیک شدم . خانم کمک نمی خوای . از توی کیف دستی ام هرچه دستمال کاغذی داشتم بطرفش گرفتم . در حالیکه زانو زده بود و سرش را توی جوی آبی گرفته بود تا دنیایش را بالابیاورد و با گنداب مانده در جوی راهی فاضلاب شهری کند نزدیکش رفتم تا دستمالها را به او بدهم ناگهان فریاد زد برو گمشو ازت متنفرم . شجاعانه نزدیکش رفتم بی آنکه ذره ای دلم بهم بخورد از بالا آوردنش . گفتم تو که مرا نمی شناسی چطور از من متنفری . گفت من از همه متنفرم برو گورت رو گم کن .

به زمین و زمان زنگ دم از پلیس و شهرداری و بهزیستی و ... مددکاری و ... بوق

هیچ اتفاقی نیافتاد . تا من بروم از سوپری نزدیک یک بطری آب بخرم خودش را جمع و جور کرد و صورتش را پاک کرد و کمی عقب تر روی زمین لو شد و به تیر چراغ برقی تکیه داد .

آب را که برایش آوردم ابتدای مشتی به صورت زد و بعد با ولعی تمام بخش زیادی از آن بطری بزرگ را نوشید . نفسش هنوز بخوبی بالا نمی آمد . گفت کنار من نشین خانم برای شما بد میشه . لبخند زدم

کنارش نشستم . چشم به چشمش دوختم . همه صورتش پر بود از غم . دلم برایش سوخت . پرسیدم عزیزم بارداری ؟ گفت اینهمه بار زندگی را بر دوش دارم همون یکی ام کم بود ؟ گفتم : پس چرا به این شدت حالت بد شد . گفت بار روزگار روی سرم سنگین شده .

گفتم آدرس بده ببرمت .گفت : در میان خرابه های ...

گفتم برسانمت . گفت : خرابه که رسیدن نداره ، خرابه پایان ماجراست . خرابه یعنی خراب شدن و ویران شدن ...

گفتم : پول نمی خواهی . گفت : جانم را می فروشم ...

ترسیدم . کسی مرا با او ببیند یا دیده باشد . راست گفته بود نباید کنارش می ماندم .

بطری آب و کیک را در دستانش گذاشتم . خدا نگهداری گفتم و بلند شدم .

گامهایم را تند و تندتر کردم . اشک ریختم برای زن بودن . وقتی که به ماشین رسیدم . بسته دستمال کاغذی را که برایش خریده بودم هنوز در دستانم بود . خواستم برگردم و بسته را به او برسانم که ... خودرویی نزدیکی اش ایستاد . دختر جلو رفت و بعد از کمی حرف سوار شد و رفت .

زندگی اش چقدر بالا آمدنی بود دنیایش چقدر تهوع آور

چه کسی مقصر بود ...

نمی دانم تلفنهایی که پاسخم را نداده بودند خرابه ای که در آن زندگی می کرد پولی که من نتوانستم به او بدهم یا شاید ایراد از همین دستمالی بود که ندادم تا همه چیز را پاک کند و از نوع بلند شود ...


 

شیخی از شاگردش پرسید: چند وقت است که در ملازمت من هستی؟ 
شاگرد جواب داد: حدودا سی و سه سال.

شیخ گفت: در این مدت از من چه آموختی؟
شاگرد: هشت مسئله.

شیخ گفت: إنا لله وإنا إلیه راجعون! مدت زیادی از عمر من با تو گذشت و فقط هشت چیز از من آموختی‌!؟

شاگرد: ای استاد، نمی خواهم دروغ بگویم و فقط همین هشت مسئله را آموخته ام.
استاد: پس بگو تا بشنوم.

شاگرد:

اول

به خلق نگریستم دیدم هر کس محبوبی را دوست دارد و هنگامی که به قبر رفت محبوبش او را ترک نمود.

پس نیکی ها را محبوب خود قرار دادم تا در هنگام ورودم به قبر همراه من باشد.


دوم

به کلام خدا اندیشیدم؛
" وأما من خاف مقام ربه ونهى النفس عن الهوى/ فإن الجنة هی المأوى": و اما کسى که از ایستادن در برابر پروردگارش هراسید و نفس خود را از هوس باز داشت، بی گمان بهشت جایگاه اوست. نازعات: ۴۰

پس با نفس خویش به پیکار برخاستم تا این که بر طاعت خدا ثابت گشتم.


سوم
به این مردم نگاه کردم و دیدم هر کس شئ گران بهایی همراه خویش دارد و با جانش از آن محافظت می کند پس قول خداوند را به یاد آوردم :

" ما عندکم ینفذ و ما عند الله باق ". نحل: ۹۶
آنچه پیش شماست، تمام می شود و آنچه پیش خداست، پایدار است.

پس هر گاه شیء گران بهایی به دست آودم، آن را به پیشگاه خدا تقدیم کردم تا خدا حافظ آن باشد.


چهارم
خلق را مشاهده کردم و دیدم هر کس به مال و نسب و مقامش افتخار می کند. سپس این آیه را خواندم : 
" إن أکرمکم عند الله أتقاکم ". حجرات: ۱۳
در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست.

پس به تقوای خویش افزودم تا این که نزد خدا ارجمند باشم.


پنجم
خلق را دیدم که هر کس طعنه به دیگری می زند و همدیگر را لعن و نفرین می کنند. و ریشه ی همه ی این ها حسد است سپس قول خداوند را تلاوت کردم:

" نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیاة الدنیا ". زخرف: ۳۲
ما [وسایل] معاش آنان را در زندگى دنیا میانشان تقسیم کرده ایم.

پس حسادت را ترک کردم و از مردم پرهیز کردم و دانستم روزی و فضل به دست خداست و بدان راضی گشتم.

 

ششم
خلق را دیدم که با یکدیگر دشمنی دارند و بر همدیگر ظلم روا می دارند و به جنگ با یکدیگر می پردازند. آن گاه این فرمایش خدا را خواندم :
" إن الشیطان لکم عدو فاتخذوه عدوا ". فاطر: ۶
همانا شیطان دشمن شماست پس او را دشمن گیرید.

پس دشمنی با مردم را کنار گذاشتم و به دشمنی با شیطان پرداختم


هفتم
به مخلوقات نگریستم پس دیدم هر کدام در طلب روزی به هر دری می زند و گاه دست به مال حرام نیز می زند و خود را ذلیل نموده است.

و خداوند فرموده :
" وما من دابة فی الأرض إلا على الله رزقها ". هود: ۶
و هیچ جنبنده اى در زمین نیست مگر [این که] روزی اش بر عهده ی خداست.

پس دانستم من نیز یکی از این جنبنده هایم و بدانچه که خداوند برای من مقرر کرده است، راضی گشتم.


هشتم
خلق را دیدم که هر کدام بر مخلوقی مانند خودشان توکل می کنند؛ این به مال و دیگری نان و دگران به صحت و مقام.
و باز این قول خداوند را خواندم:
" ومن یتوکل على الله فهو حسبه ". طلاق: ۳
و هر کس بر خدا توکل کند، او براى وى بس است.

پس توکل بر مخلوقات را کنار گذاشتم و بر توکل به خدا همت گماشتم.