ققنوس آزاد

به نام خدایی که همین نزدیکی است

ققنوس آزاد

به نام خدایی که همین نزدیکی است

مشخصات بلاگ

ققنوس پرنده ای است که هزار سال یک بار می رود روی کوه قاف با منقارش نوای مرگ می نوازد و سپس آتش گرفته و از خاکسترش دوباره و دوباره ققنوس تنهایی دیگر بر می خیزد ...

گرامی باد سوم خرداد سالگرد آزاد سازی خرمشهر به دست ایرانیان میهندوست

ممد نبودی ببینی شهر آزاد گشته

خون یارانت ... ؟

بپاخیری «المقّنع» و کفن پوشان راه وطن با هدف رهانیدن ایران از سلطه عربهای آن روزگار 

مقنع.jpg

 

تاریخ نویسان آورده اند که خیزش المقّنع Moghana) )در خراسان در روز بیست و چهارم  ماه می      ( سوم خرداد ماه ) سال 766 میلادی آغاز شد که از نخستین بپاخیزی های ایرانیان برای زنده کردن  استقلال و حاکمیت وطن بشمار می آید.

 المقّنع که از دیر باز در اندیشه این خیزش  برای رودر رویی با  سلطه عربها بود از موضوع قتل ابومسلم خراسانی  در دسیسه  خلیفه عباسی وقت بهره گرفت  و به خونخواهی او در خراسان بپاخاست. با توجه به محبوبیت ابومسلم خراسانی در میان ایرانیان به ویژه مردم خراسان، در اندک مدتی صدها هزار تن در اطراف المقنع جمع شدند. المقّنع که به سبب نقاب زدن ـ نقابی شبیه مقنعه که تا شانه ها، او را می پوشانید ـ به این نام معروف شده بود، کسی جز هاشم ابن حکیم نبود. پیروان ویارانش برای شناساسی و شناخته شدن جامه سپید می پوشیدند به سپیدجامگان (یا کفن پوشان راه وطن) معروف هستند . این خیزش  برای رهایی ایران که ضمن آن دست به چند ابتکار کاملا تازه زده بود بیش از چهار سال طول کشید. سرانجام خلیفه عباسی سپاهی را به جنگ  با او فرستاد که در دومین برخورد و درگیری میان  دو نیرو، المقّنع شکست خورد و به خاطر این شکست  خودکشی کرد.

تصویر خیالی ( ویکی پدیا )


خیام بزرگ مردی که در نیمه نخست قرن پنجم هجری در نیشابور دانشمند و شاعر و فیلسوفی بزرگ چشم به جهان گشود . ودر سالهای آغازین قرن ششم دیده بر خا ک فرو بست . 

همانگونه که در قاموس بزرگان ایران زمین است ، نام و  آوازه دانش ، معرفت ، هنر و اندیشه اش پس از مرگ او جهانی شد و اندیشه های ضد و نقیضش اندیشمندان را متوجه او کرد . 

نزدیک به ده قرن است که این دانشمند بزرگ ، پزشک  ، ریاضی دان ، فیلسوف ، شاعر نیز مانند سروده هایش هوادارانی ضد و نقیض دارند ، گروهی این نابغه بزرگ را کافر! می خوانند و گروی دیگر پرهیز کار و راستگو 

و اگر قدری چشم دل باز کنند خیام همه را به اندیشیدن در مورد بسیاری فتاوی و نیز اصل زندگی تشویق 

هرچه هست او نه در زمان خود که تا کنون نیز مانند نداشته است ( هنوز معادلاتش در دانشگاههای ،بزرگ جهان مورد بحث و بررسی است و مریم میرزاخانی عزیز همواره از او به افتخار نام می برده است) 

از آثار برجسته او : ۱) کتاب جبر و مقاله  ۲) رساله میزان الحکم  ۳) مشکلات حساب ۴) رساله در طبیعیات ۵) رساله ای در وجود علم کائنات "  که این رساله در دانشکده های فلسفه اروپا تدریس و بحث میشود"

۶) ترجمه فارسی توحید ابن سینا هم در دانشگاههای شاخص علوم انسانی بزرگ دنیا تدریس میشود و نوروز نامه و بسیاری آثار دیگر که امروزه در ایران شوربختانه نامی از آن آورده نمیشود


.

Image result for ‫تصویر خیام برای وبلاگ‬‎

ابر آمدو زار بر سر سبزه گریست /  بی باده گلرنگ نمی باید زیست 

 این سبزه که امروز تماشا که ماست / تا سبزه خاک ما تماشا که کیست 



بی گمان بیشتر ما مطالب بسیاری را درباره سیلک خوانده ایم .

سیلک نام نخستین شهرآبادی ( تمدن) شهرنشینی ایران میانی (مرکزی ) است که در پیرامون کاشان کنونی بوده است و می توان گفت که در سه کیلومتری جنوب غربی این شهر وجود دارد .

این جایگاه باستانی درست در منطقه فین کنونی با تاریخی به بلندای هفت هزار سال وجود داشته است و یکی از کهن ترین سکونت گاههای مردم گذشته در تپه سیلک و نزدیک کاشان و جیرفت بوده است .

به یقین می توان گفت که کهن ترین مردم دشت نیشین ( یکجا نشین ) مردم (SIALK  ) سیلک نزدیک کاشان کنونی بوده است که آثار زندگی و تمدن آنها امروزه نیز در حال اکتشاف و مطالعه است .

بسیاری از باستان شناسان ایرانی و خارجی از میان  آثار و سفالینه های به یادگار مانده از پدرانمان , نقشهای بسیار زیبا که دارای شکوه و فر بسیار بوده است نقشهایی از گل سرخ ( گل محمدی ) دیده شده و حتی سفالینه های نسبتاً سالمی که دستگاه تقطیر آن روزگار بوده است .

و

اردیبهشت ماه ...

اردیبهشت در اوستا = اشه وهیشته و در زمان پهلوی باستانی در دو بخش  1) ارته به معنای راستی و پاکی 2) هیشته صفت عالی به معنای خوب و بهتر است که در ترکیب معنای باستانی اش = بهترین راستی خواهد بود و این گل و بسیاری از ریاحین و گیاهان در این ماه که میانه بهار و به معنای دیگر نمونه و یاد آور بهشت است . سر از خاک بیرون می آورند و ایرانیان هنرمند و هوشمند از دیروز تا امروز در شهر کاشان و چند منطقه ی دیگر از جمله قمصر کاشان - نیاسر که باغشهری کهن است و در 30 کیلومتری کاشان است نیز مراسم گلابگیری انجام می گیرد .


ولی در مناطق دیگری از جمله برخی روستای شمال ایران و روستای گره بان در استان کرمانشاه و نزدیکی شهرستان هرسین این مراسم با اندکی تفاوت با کاشان انجام می شود اما محصول همه همان گلاب است .

اسباب گلاب گیری در شیوه سنتی شامل دیگهای مسی - سه پایه - هیزم - پارچه - قیف - قرابه و لوله های مسین

برای گلابهای مرغوب برای هر یک کیلوگرم گلبرگ گل سرخ ( گل محمدی) یک لیتر آب در دیگ مخصوص می ریزند و ...

هنگامه گلاب گیری در ایران از هفته دوم و میانه اردیبهشت ماه آغاز و نیمه خرداد ماه نسبت به گرما و رویش گلهای سرخ , خواهد بود

از همه ایرانیان برای شرکت در این مراسم دعوت می شود که حتی برای یک بار هم که در این آئیین بسیار زیبا و خوشگوار شرکت فرمایید .

قمصر کاشان


01

GolabGiri

یادش بخیر سالهای دور درس و دانشگاه و با سپاس از استاد گرانقدرم جناب آقای نظری امیدوارم هرکجا هستند تندرست باشند ( درس هنر و رسانه ) و نیز عکسها که از سایت کجارو هستند

کریم خان زند گفت :

دو چیز به من می چسبد یکی آب یخ زمستان و دیگری پلو شب نوروز چرا که آب یخ را همه در زمستان می نوشند و پلو شب نوروز را بیشتر مردم می چشند ..

 و ظریفی امروز می گوید مردم اگر یک وعده غذا هم نخورد اتفاقی نمی افتد بلکم برای بهبود اندام و نگهداری رژیم و تناسب اندام و سلامت و جسم و روحشان بهتر است ...





درس کتاب کلاس سوم ابتدایی من  بنام ایران سرزمین من

در افسانه ها آمده است که ققنوس مرغی است خوش رنگ و خوش آواز که منقار او سیصدو شصت سوراخ دارد و بر کوه بلندی در مقابل باد نشیند و صداهای شگفت انگیز  از منقار او بر آید.

 گفته اند که هزار سال عمر کند و چون سال هزارم بسر آید و عمرش به پایان  برسد هیزم فراوانی گرد آورد و بر بالای آن بنشیند و شروع به خواندن بکند و مست گردد و بال بر هم بزند بدان گونه که آتشی از بال او بجهد و در هیزم افتد و او در آتش خود بسوزد و از خاکسترش تخمی بیرون آید و از آن ققنوسی دیگر به وجود آید . بین افسانه ققنوس و سرگذشت ایران تشابهی میتوان دید ایران نیز بارها به مانند آن مرغ در آتش خود سوخته و باز از خاکستر خویش زائیده شده است.

 

ایران سرزمین شگفت آوری است . تاریخ او از نظر رنگارنگی و گوناگونی کم نظیر است بزرگترین مردان و پست ترین مردان در این آب خاک پرورده شده اند حوادثی که بر سر او آمده بدان گونه است که در خور کشور برگزیده و بزرگی است فتح های درخشان داشته است و شکستهای شرم آور. مصیبتهای بسیار و کامروائی های بسیار گوئی روزگار همه بلاها و بازیهای خود را بر ایران آزموده است او را بارهابر لب پرتگاه برده و باز از افتادن بازش داشته .  ایران شاید جان سخت ترین کشور دنیا باشد چون دوره ای بوده است که با نیمه جانی زندگی کرده اما از نفس نیفتاده و چون بیمارانی که میخواهند نزدیکان خود را بیازمایند درست در همان لحظه که همه از او امید بر گرفته بودند چشم گشوده و زندگی را از سر گرفته است.

به رغم تمام تلخ کامیها ما حق داریم که به کشور خود بنازیم کمر ما در زیر تاریخ خم شده است ولی همین تاریخ به ما نیرو میدهد و ما را باز میدارد که از پای در افتیم کسانی که در زندگی خویش رنج نکشیده اند سزاوار سعادت نیستند تراژدی همواره در شان سرنوشتهای بزرگ بوده است.  ملتها نیز چنین اند آنچه ملتی را آبدیده و پخته و شایسته احترام میکند تنها فیروزیهای او نیست  . بلکه  مصیبتها و نامرادیهای او نیز هست .
از حاصل دورانهای خوش و ناخوش زندگی است که ملتی شکیبایی و فرزانگی میآموزد. قوم ایرانی در سراسر تاریخ خود از اندیشیدن و چاره جستن باز نایستاده دلیل زنده بودن ملتی نیز همین است.

آنهمه مردان غیرتمند, آنهمه گوینده و نویسنده و حکیم و عارف پرورده این آب وخاک هستند.

 به تولای نام اینان است که ما به ایرانی بودن خود افتخار میکنیم . نباید بگذاریم که مشکلهای گذرنده و نهیبهای زمانه ؛ گذشته را از یاد ما ببرد.  ما امروز بیش از هر زمان دیگر نیازمند آنیم که از شکوه وغنای تاریخی خود الهام بگیریم . خوشبختانه ضربه هایی که بر سر ایران فرود آمده است هرگز بدان گونه نبوده که او را از گذشته خود جدا سازد حمله تازیان شاهنشاهی ساسانی را از هم فرو ریخت کاخها خراب شد و گنجها به باد رفت اما روح ایرانی مسخر نگردید ایران طی قرنها به دست فرمانروایان غیر ایرانی حکم گزاری شده است ولی چه باک عرب و ترک و مغول تاتار چون میهمانانی بودند که چند صباحی بر سر سفره ایران نشستند آمدندو رفتند بی آنکه ایران را با خود ببرند در همان زمانهای که پیکر ایران لخته لخته شده بود و هر پاره آن در سلطه حاکم خودی یا بیگانه ای بود روح او پهناور و تجزیه ناپذیر مانده بود ایران همواره استوار تر و ریشه دار تر از آن بوده که به نزاد یا مسلک سلطان یا خان یا فاتحی اعتنا کند .


قلمرو ایران؛ قلمرو فرهنگی بوده و تمدن و زبان مرزهای او را مشخص میداشته اند تاریخ جاودانی هر ملتی تاریخ تمدن و فکر اوست مابقی وقایع گذرنده ای هستند که ارزش آنها سنجیده نمیشود مگر در کمکی که به بهبود زندگی و تامین رفاه مردم زمان خود کرده اند تاریخ واقعی تاریخ سیر بشریت بسوی ارتقا است. از این رو ما چون به گذشته خود نگاه میافکنیم چندان بدان کاری نداریم که فلان عهد چه کسی بر ایران حکم میرانده یا مرزبانان این سرزمین در کدام خط پاسداری میکرده اند.


ایران فدای  اشک و خنده ی تو
دل پُر و تپنده ی تو
فدای  حسرت و امیدت
رهایی  رمنده ی تو  
ایران اگر دل  تو را شکستند تورا به بند کینه بستند
چه عاشقانه بی نشانی که پایه درد تو نشستند


که پای درد تو نشستند

کلام شد گلوله باران
به خون کشیده شد خیابان
ولی کلام آخر این شد که جان  من فدای  ایران
تو ماندی و زمانه نو شد /  خیاله عاشقانه نو شد

هزار دل شکست و آخر
هزار و یک بهانه نو شد
ایران به خاکه خسته ی تو سوگند / به بغض  خفته ی دماوند
که شوق  زنده ماندن من به شادی  تو خورده پیوند

 

بی گمان همه ما برای گذران ساعتهای بی کاری مان ( اوقات فراغت) کاری می کنیم , یا فیلم می بینیم , یا سری به دنیای مجازی می زنیم , یا کتاب می خوانیم و کوتاه اینکه خواه نا خواه و خوشبختانه با خواندن مطلب های گونا گون چیزهایی یاد می گیریم که به دردمان می خورد . هم دنیا و هم آخرت  و تصمیم گرفتم که از این پس برخی مطالبی را که سبب اندیشه ورزی می شود و قابل نوشتن است را در وبلاگم جای دهم



چند روز پیش در گوشه ای از این دنیای مجازی خواندم که :

محمد حسن ( اعتماد السلطنه ) قاجارها و تاریخ نویس شان در نوشته های خود آورده  :

" ناصرالدین شاه , شاهنشاه ما پس از بازگشتنش از اروپا گفت : ما هرگز به پای اروپا نمی رسیم تنها کاری که از دستمان بر می آید این است که کاری کنیم که مردم نفهمند آن سوی آبها چه خبر است "

بی خبر از اینکه پیش از اعلام این فرمان از سوی شاه , دامن های چند طبقه و بلند زنان ایرانی تبدیل شده بود به شلیطه و شلوار که الگویی بود از بالرین های روس و  فرانسه !!!

( همه می دانیم در آن روزگار , وضعیت همه کشورهای آسیایی نزدیک  و حتی شبیه هم بوده است )

و اما ...

امپراتور ژاپن در آن روزگار و تقریباٌ همزمان به سفر ناصرالدین شاه به اروپا سفری داشته , او نیز پس از بازگشتش درباره اروپا می گوید:" اروپاییان چقدر از ما جلو تر هستند اما , همه ما انسان هستیم و دارای توانایی های یک نواخت و بسیار ناشناخته ,  ما نیز با پشتکار فراوان , ثبات کار و قناعت در میان همه مردم , از من تا کشاورزان ؛ باید کوشش کنیم که به آنها برسیم کسی چه می داند شاید روزی بیاید که مردم ما از آنان پیشی گرفتند "

اعتماد السلطنه می گوید به یقین آینده این امپراتوری بهتر از ماست

و من

بی اختیار به یاد این تصنیف زیبا افتادم که می گوید :

ایران - فدای اشک و خنده ی تو / دل پر و تپنده تو - فدای حسرت و امیدت / رهایی رمنده ی تو

ایران - اگر دل تورا شکستند , تو را به بند کینه بستند / چه عاشقانه بی نشانی / که پای درد تو نشستند

نورزتان خجسته و شاد

روزگارتان نو - و پیروزی تان بردوام

همه می دانیم که : 

" خورشید - مهتاب - چشمه - جنگل - گلهای هزار رنگ - ستاره های چشمک زن  و  همه نمادهای زیبایی و لطافت و زایندگی جهان هستی به گونه ای روح و نشانی رنانه در خود دارند "

امروز روز توست روز من روز ما در سراسر این گیتی" روز جهانی زن "



عکس و تصویر #زن ها زخم های زیادی برای نگفتن دارند زخم هایی که از چشمهایشان سر باز ...


زخم های زیادی برای نگفتن دارند
زخم هایی که از چشمهایشان سر باز می کند
و خوب دیدن
تنها تفاوت مردی ست
که همیشه می ماند...

 

هرچند در روزشمارهایی که روی میز کار و بر دیوار خانه مان جا خوش کرده اند خبری از این روز نیست

اما ... خواستم بگویم و گفته باشم که : امروز هشتم مارس است  و این روز در بسیاری از کشورهای جهان گرامی داشته می شود .

نگاه به این روز می تواند نگاه به همه ی آنچه سیاهی است که بر وجود به ظاهر نازک , اما استوار بانوان سراسر گیتی باشد.

هشتم مارس، روز جهانی زن در بسیاری از کشورهای جهان گرامی داشته می شود. 8 مارس روزی است که زنان جهان بدون توجه به گرایشات مختلف فکری، عقیدتی،نژادی و ... به یادآوری موفقیت ها و دستاوردهای شان می پردازند. در حقیقت، این روز مجالی است برای نگاه کردن به گذشته در مسیر تلاش ها، منازعه ها و فعالیت های پیشین، و بیشتر برای نگریستن در راستای حرکت های پیش رو برای باز کردن راه در جهت شکوفایی استعدادها و فرصت هایی که در انتظار نسل آینده زنان است


.

قطعنامه سازمان ملل متحد که در سال 1945 امضا شد، نخستین توافقنامه ای بود که اصل برابری زن و مرد را تصریح کرد. از آن زمان تاکنون، این قطعنامه بین المللی که منجر به ارائه استراتژی ها، استانداردها، برنامه ها و اهداف مختلف از سوی سازمان ملل شده، در پیشرفت موقعیت و وضعیت زنان در سرتاسر جهان موثر بوده است.

پس از سال ها، سازمان ملل متحد و آژانس های تخصصی اش مشارکت زنان را به عنوان شرکا برابر با مردان در دستیابی به پرورش، صلح، امنیت، و احترام کامل برای حقوق بشر مداوم، ترفیع داده اند. قدرت و اختیار زنان، نشان از چهره آشکار تلاش های سازمان ملل متحد با نظارت و تصحیح چالش های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در سراسر جهان دارد.


شاید این همان سری است که سربه دار شده

این داستان اندوه یک زن است که یک بار دیدمش اما می دانم که تا پایان عمرم فراموشش نخواهم کرد .

حقیقت سیاه که تبدیل به خاطره ای اندوهناک شد  

چند ماه پیش بود . تابستان نرفته بود اما پاییز هم قدری خودنمایی کرده بود و طول روزها دیگر کش گذشته را نداشت .

برای کاری جایی رفته بودم که قدری از خانه دور بود . به میدان نزدیک مقصد رسیدم  از ماشین که پیاده شدم هوا گرگ و میش شده بود . تا کارم را انجام دادم و دوباره به میدان برگشتم هوا تاریک شد .  به طرف ماشین  که رفتم زنی را دیدم که به طرز فجیعی در حال عق زدن بود انگار که می خواست همه زندگی اش را بالا بیاورد . انگار می خواست دنیا را از دل و جگرش خالی کند . صحنه ی بسیار تلخی بود . نزدیک شدم . خانم کمک نمی خوای . از توی کیف دستی ام هرچه دستمال کاغذی داشتم بطرفش گرفتم . در حالیکه زانو زده بود و سرش را توی جوی آبی گرفته بود تا دنیایش را بالابیاورد و با گنداب مانده در جوی راهی فاضلاب شهری کند نزدیکش رفتم تا دستمالها را به او بدهم ناگهان فریاد زد برو گمشو ازت متنفرم . شجاعانه نزدیکش رفتم بی آنکه ذره ای دلم بهم بخورد از بالا آوردنش . گفتم تو که مرا نمی شناسی چطور از من متنفری . گفت من از همه متنفرم برو گورت رو گم کن .

به زمین و زمان زنگ دم از پلیس و شهرداری و بهزیستی و ... مددکاری و ... بوق

هیچ اتفاقی نیافتاد . تا من بروم از سوپری نزدیک یک بطری آب بخرم خودش را جمع و جور کرد و صورتش را پاک کرد و کمی عقب تر روی زمین لو شد و به تیر چراغ برقی تکیه داد .

آب را که برایش آوردم ابتدای مشتی به صورت زد و بعد با ولعی تمام بخش زیادی از آن بطری بزرگ را نوشید . نفسش هنوز بخوبی بالا نمی آمد . گفت کنار من نشین خانم برای شما بد میشه . لبخند زدم

کنارش نشستم . چشم به چشمش دوختم . همه صورتش پر بود از غم . دلم برایش سوخت . پرسیدم عزیزم بارداری ؟ گفت اینهمه بار زندگی را بر دوش دارم همون یکی ام کم بود ؟ گفتم : پس چرا به این شدت حالت بد شد . گفت بار روزگار روی سرم سنگین شده .

گفتم آدرس بده ببرمت .گفت : در میان خرابه های ...

گفتم برسانمت . گفت : خرابه که رسیدن نداره ، خرابه پایان ماجراست . خرابه یعنی خراب شدن و ویران شدن ...

گفتم : پول نمی خواهی . گفت : جانم را می فروشم ...

ترسیدم . کسی مرا با او ببیند یا دیده باشد . راست گفته بود نباید کنارش می ماندم .

بطری آب و کیک را در دستانش گذاشتم . خدا نگهداری گفتم و بلند شدم .

گامهایم را تند و تندتر کردم . اشک ریختم برای زن بودن . وقتی که به ماشین رسیدم . بسته دستمال کاغذی را که برایش خریده بودم هنوز در دستانم بود . خواستم برگردم و بسته را به او برسانم که ... خودرویی نزدیکی اش ایستاد . دختر جلو رفت و بعد از کمی حرف سوار شد و رفت .

زندگی اش چقدر بالا آمدنی بود دنیایش چقدر تهوع آور

چه کسی مقصر بود ...

نمی دانم تلفنهایی که پاسخم را نداده بودند خرابه ای که در آن زندگی می کرد پولی که من نتوانستم به او بدهم یا شاید ایراد از همین دستمالی بود که ندادم تا همه چیز را پاک کند و از نوع بلند شود ...


 

شیخی از شاگردش پرسید: چند وقت است که در ملازمت من هستی؟ 
شاگرد جواب داد: حدودا سی و سه سال.

شیخ گفت: در این مدت از من چه آموختی؟
شاگرد: هشت مسئله.

شیخ گفت: إنا لله وإنا إلیه راجعون! مدت زیادی از عمر من با تو گذشت و فقط هشت چیز از من آموختی‌!؟

شاگرد: ای استاد، نمی خواهم دروغ بگویم و فقط همین هشت مسئله را آموخته ام.
استاد: پس بگو تا بشنوم.

شاگرد:

اول

به خلق نگریستم دیدم هر کس محبوبی را دوست دارد و هنگامی که به قبر رفت محبوبش او را ترک نمود.

پس نیکی ها را محبوب خود قرار دادم تا در هنگام ورودم به قبر همراه من باشد.


دوم

به کلام خدا اندیشیدم؛
" وأما من خاف مقام ربه ونهى النفس عن الهوى/ فإن الجنة هی المأوى": و اما کسى که از ایستادن در برابر پروردگارش هراسید و نفس خود را از هوس باز داشت، بی گمان بهشت جایگاه اوست. نازعات: ۴۰

پس با نفس خویش به پیکار برخاستم تا این که بر طاعت خدا ثابت گشتم.


سوم
به این مردم نگاه کردم و دیدم هر کس شئ گران بهایی همراه خویش دارد و با جانش از آن محافظت می کند پس قول خداوند را به یاد آوردم :

" ما عندکم ینفذ و ما عند الله باق ". نحل: ۹۶
آنچه پیش شماست، تمام می شود و آنچه پیش خداست، پایدار است.

پس هر گاه شیء گران بهایی به دست آودم، آن را به پیشگاه خدا تقدیم کردم تا خدا حافظ آن باشد.


چهارم
خلق را مشاهده کردم و دیدم هر کس به مال و نسب و مقامش افتخار می کند. سپس این آیه را خواندم : 
" إن أکرمکم عند الله أتقاکم ". حجرات: ۱۳
در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست.

پس به تقوای خویش افزودم تا این که نزد خدا ارجمند باشم.


پنجم
خلق را دیدم که هر کس طعنه به دیگری می زند و همدیگر را لعن و نفرین می کنند. و ریشه ی همه ی این ها حسد است سپس قول خداوند را تلاوت کردم:

" نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیاة الدنیا ". زخرف: ۳۲
ما [وسایل] معاش آنان را در زندگى دنیا میانشان تقسیم کرده ایم.

پس حسادت را ترک کردم و از مردم پرهیز کردم و دانستم روزی و فضل به دست خداست و بدان راضی گشتم.

 

ششم
خلق را دیدم که با یکدیگر دشمنی دارند و بر همدیگر ظلم روا می دارند و به جنگ با یکدیگر می پردازند. آن گاه این فرمایش خدا را خواندم :
" إن الشیطان لکم عدو فاتخذوه عدوا ". فاطر: ۶
همانا شیطان دشمن شماست پس او را دشمن گیرید.

پس دشمنی با مردم را کنار گذاشتم و به دشمنی با شیطان پرداختم


هفتم
به مخلوقات نگریستم پس دیدم هر کدام در طلب روزی به هر دری می زند و گاه دست به مال حرام نیز می زند و خود را ذلیل نموده است.

و خداوند فرموده :
" وما من دابة فی الأرض إلا على الله رزقها ". هود: ۶
و هیچ جنبنده اى در زمین نیست مگر [این که] روزی اش بر عهده ی خداست.

پس دانستم من نیز یکی از این جنبنده هایم و بدانچه که خداوند برای من مقرر کرده است، راضی گشتم.


هشتم
خلق را دیدم که هر کدام بر مخلوقی مانند خودشان توکل می کنند؛ این به مال و دیگری نان و دگران به صحت و مقام.
و باز این قول خداوند را خواندم:
" ومن یتوکل على الله فهو حسبه ". طلاق: ۳
و هر کس بر خدا توکل کند، او براى وى بس است.

پس توکل بر مخلوقات را کنار گذاشتم و بر توکل به خدا همت گماشتم.