ققنوس آزاد

به نام خدایی که همین نزدیکی است

ققنوس آزاد

به نام خدایی که همین نزدیکی است

مشخصات بلاگ

ققنوس پرنده ای است که هزار سال یک بار می رود روی کوه قاف با منقارش نوای مرگ می نوازد و سپس آتش گرفته و از خاکسترش دوباره و دوباره ققنوس تنهایی دیگر بر می خیزد ...



سلام آقا جون عزیزتر از همه هستی ام
سلام آقا جون . بی بهانه ای که از تقویم وام گرفته باشم  . آمده ام . امروز نه روز تولدتان است و نه روز پروازتان . امروز ماننده همه ی همیشه ها روز دلتنگی ام است آقا جونم آمده تا با قلمم گفته باشم که خاک کف پایتان خواهم بود . آمده ام از دنیا بپرسم که کجاست آن دستها و پیشنایی که مُهر سجده گاه من بود
آقا جون عزیزم .

چیزی نمانده که به یک سالگی سفر پیکر نازنینتان برسیم . چیزی نمانده که برسیم به آنجایی که جان به افلاک سپردید و آسمانی شدید پرواز را برگزیدید  تا من بمانم و هوار شدن این همه بزرگی غم نداشتنتان  آقای بهشت
آنقدر چشمم باران باران ، می بارد که دیگر همه جا را تار و محو می بینم مگر
خاطرات زیبای با شما بودن را
آنقدر عکستان را زیارت کرده ام که ...
آقای بهشت
مادر که در سفر است من برای آزادانه زار زدن به خانه تان می روم . کلید را که به در می اندازم آتشفشان بغض فرو رفته ، منفجر می شود . کجاست آن آغوشی که مهربانی اش همه هستی ام بود
کجاست آن صدای مقدس و وحی گونه ای که  می گفت آمدی ؟ آمدی دخترجان ؟
آقای بهشت . خانه پر شده است از سکوت
عکسهایتان که روی میز و کنار کتابخانه آرام مرا می پاید و من ...
آقای بهشت
گویی پس از گذشت این 10 ماه
همه شهر پر شده از خاطراتم با شما - از هلیم فروشی و نانوایی محله ی قدیمی مان گرفته - تا خیاطی و بازار -
از اداره تان گرفته - تا خانقاهی که سالهاست بسته شده و شما مرا به آنجا می بردید.
آقای بهشت . آقای بهشت . آقای بهشت
با آن همه خاطره چه کنم . گام به گام و لحظه به لحظه
آقای بهشت ، آنجا چکار می کنید . برای چه کسی کتاب معرفی می کنید و شعر می خوانید .
آقای بهشت چند روز پیش یکی از دوستان دانشگاه را دیدم . حالتان را که پرسید ، ریختم زمین . همه بدنم مانند مشتی ماسه بادی شد که از لابلای انگشتان کوچک  کودکی فرو بریزد ، ریختم و برباد شدم .
آقا  جونم یادتان هست وقتی از دانشگاه برایتان می گفتم ؟ یادتان هست وقتی که آموزه هایتان در دانشگاه گفته بودم ...  و استادانم برایتان سلام می رسانند و من کیف می کردم
چند روز پیش دکان خیاطی تان هم سیاه پوش شده بود

آقای بهشت کجایید ؟
آقای بهشت . به زیارتگاهتان که می آیم . قدری دلم آرام می گیرد و زیارتگاهتان نه آرامگاهتان که آرام ِ جانم شده . دلم می خواهد به جای همه گلهایی که پیشکش آن  سنگی که دیگر سجده گاهم شده پرپرشوم و به پایتان بریزم
آقای بهشت . دلم برای آغوشی تنگ شده که عطرش همه هستی ام است . مرا زودتر بخوان تا مانند گذشته ها و سرباز گونه به سویتان بشتابم . گوش بفرمانم . گوش بفرمانی که برای فرمانبرداری با زمین و زمان جنگید ...
سید جان : دیروز که به خانه تان سر زدم به زیارت تنبورتان هم رفتم و با هم اشک ریختیم ...
من عصایتان چقدر بد بختیم دیگر به چه کوهی تکیه کنیم ...
سید جان - آقای بهشت به امید دیدار و یا علی

سال 1353 ایران برگزار کننده بازی های آسیایی بود 

اینهم عکسها بی گمان اگر جستجو بفرمایید در فضای اینترنت شمار بیشتری را پیدا می کنید :













 
از  اهدا گوشی های سامسونگ که بگذریم

اینم عکس کاروان ایران  در 1396 یعنی شش سال و اندی  کمتر از نیم قرن




چقدر تعداد بی شمار بود ؟؟؟ نه !!!
برای همین بوده که سامسونگ به ما گوشی نداده . ورشکست میشد بیچاره . این چه کاریه آخه . والاه

دیروز روز جهانی مبارزه با نقص عضو دختران نازنین گوشه گوشه این جهان بود که شوربختانه ما نیز در برخی از شهرهایمان شاهد این رویداد تلخ و تنفر انگیز هستیم .

رویدادی که افزون بر ناقص نمودن و اعمال برخی سنتهای ناشایست ، روح و روان دختر و مادر را تا پایان زندگی مخدوش می کند .

خرد می کند - می شکند - آتش می زند ...

با وجود اینکه در بسیاری از جای جای این جهان شاهد  قانونهایی برای جلوگیری از این ستم بر جان همواره خسته دختران و زنان هستیم اما ...

نه فرهنگی برای مبارزه و آگاهی رساندن آن هست و نه قانون تکمیل کننده ای  برای ضمانت اجرایی  جلوگیری از آن






دردناک است که بدانیم هر ساله دست کم 3 میلیون دختر قربانی این نادانی هستند " بنام نجابت به موازات ختنه کردن "
در حالیکه ختنه کردن پسران برای بهبود و ضعیت دفع ادرار و کمک به اندام آنان است ، نقص عضو دختران بی گناه تنها و تنها برای سنت سراسر اشتباهی است که به اصطلاح سبب شود ، دختران پاکدامن بمانند !!!
به کدامین گناه

 

در حالیکه این سنت سبب می گردد که در تمام دوران زندگی قربانی را دچار عفونتهای دستگاه دفع ادرار نموده و نیز در سایر مراحل زندگی از جمله آمادگی برای مادر شدن ، بارداری و زایمان هایی بسیار خطرناک داشته که در بسیاری موارد آن منجر به مرگ مادر و کودک می گردد .
فقر هست - فرهنگ نه
قانون هست - ضمانت اجرایی نه
زن = انسان
مرد = انسان
زن اما نابرابر با مرد در بسیاری از گوشه های سیاه این جهان
زنان اروپایی 2000 سال پیش با این فرهنگ مبارزه کردند . پس بکوشیم که این سنت را بر گردن پاکدامنی و اسلام نیاندازند
خشونت بر علیه زنان و به نام دین ... ایست
تا فراموش نکردم  با همه اینها ... هیس 

اِ مگر نگفتم هیسسسسسس

به نام او که یار است و یاری رسان . به نام او که زیبایی ها را می آفریند از روی مهر

چند روز پیش به گوشه ای رفتم .آنجا که گوشه گوشه اش لرزیده بود . آنجا که جان زمین به تکان آمد تا با تکانه ها زمین را جابجا کند . بلرزاند - بشکند - خانه ها را هوار کند و مردم را بشکند و بکشد .


کاری ندارم به کار و بار زمین . من فقط اشک ریختم بر همه ی همه شور بختی ها

مردم آن گوشه آنقدر در این زمستان دل مرده شده بودند که دیگر ...

دلزده شدم - از این همه فراموشی - روستایی هست به نام زرده که فراموش شده در میان این همه آوار

کار بسیار کمی از دستم برآمد - آنقدر کم که شرمسارانه برگشتم

کارمان به جایی رسیده که گویی دلمان پرواز به سوی خوبی را نمی خواهد

کم شده ایم - آنقدر کم پروانه دل رحمی و نوع دوستی وجودمان دلش هوای خزیدن می کند .

از پرواز پروانه به خزیدن رسیده ایم ...

هنگام برگشت به دنبال چیزی می گشتم که گم کرده بودم یا شاید فراموش کرده بودم و جایی جا گذاشته بودم .

هنگام یاد آوری ، یادم آمد که بالهای پروانه ام بودند که سالهای سال دور به دست روزگار اما ، قیچی شدند تا یادم نیاید که روزی روزگاری بالی و بوده و پروازی ...


تنها باید خزید ... و یک گام جلو تر را ندید  زیرا ، پرواز که می کنی افق دیدگاهت گسترده می شود . . .

 هیس ... پیله ها بسته اند و کرمها خوابیده اند یا خودشان را به خواب

زده اند.

هیسس...





یکی روز شاه جهان سوی کوه /گذر کرد با چند کس همگروه

پدید آمد از دور چیزی دراز/سیه رنگ و تیره‌تن و تیزتاز

دوچشم از بر سر چو دو چشمه خون/ز دود دهانش جهان تیره‌گون

نگه کرد هوشنگ باهوش و سنگ/گرفتش یکی سنگ و شد تیزچنگ

به زور کیانی رهانید دست/جهانسوز مار از جهانجوی جست

برآمد به سنگ گران سنگ خرد/همان و همین سنگ بشکست گرد

فروغی پدید آمد از هر دو سنگ/دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ

نشد مار کشته ولیکن ز راز/ازین طبع سنگ آتش آمد فراز

جهاندار پیش جهان آفرین/نیایش همی کرد و خواند آفرین

که او را فروغی چنین هدیه داد/همین آتش آنگاه قبله نهاد

بگفتا فروغیست این ایزدی/پرستید باید اگر بخردی

شب آمد برافروخت آتش چو کوه/همان شاه در گرد او با گروه

یکی جشن کرد آن شب و باده خورد/سده نام آن جشن فرخنده کرد

ز هوشنگ ماند این سده یادگار/بسی باد چون او دگر شهریار

کز آباد کردن جهان شاد کرد/جهانی به نیکی ازو یاد کرد

نتیجه تصویری برای شعر فردوسی برای  جشن سده


یکی از جشن های دیرینه ایرانیان جشن سده است که درشب  دهم بهمن ماه یعنی آبان روز برگزار میشود.این جشن در تقویم جدید زرتشتیان مصادف با مهر روز از بهمن ماه است ولی ابوریحان بیرونی و دیگر منابع آنرا آبان روز گزارش کرده اند.جشن سده بزرگترین جشن آتش و از کهن ترین آیین ایران باستان است.در چنین شبی مردم در گذشته بر پشت بام خانه هایشان آتشی می افروختند و مطابق با فرهنگ خود در کنار آتش به شادی کردن و خواندن ترانه هایی مشغول میشدند و آرزوی رفتن سرما و آمدن گرما می کردند

امروزه هم مردم در برخی نقاط بر پشت بام خانه هایشان آتش می کنند واین شب را مطابق با آیین آن جشن میگیرند.جشن سده یکی از جشن های ملی ایران است و به مذهب و دین و گروه خاصی تعلق ندارد و هر کس میتواند آنرا برای خود جشن بگیرد


ابوریحان بیرونی می‌نویسد: "سده گویند یعنی صد و آن یادگار اردشیر بابکان است و در علت و سبب این جشن گفته‌اند که هرگاه روزها و شب‌ها را جداگانه بشمارند، میان آن و آخر سال عدد صد بدست می‌آید و برخی گویند علت این است که در این روز زادگان کیومرث پدر نخستین درست صدتن شدند و یکی از خود را بر همه پادشاه گردانیدند و برخی برآنند که در این روز فرزندان مشی و مشیانه به صد رسیدند و نیز آمده: “شمار فرزندان آدم ابوالبشر در این روز به صد رسید. ”

.


نتیجه تصویری برای شعر فردوسی برای  جشن سده

 


 باران کوثری گرانقدر متفاوت تر از بسیاری از هنرمندان و افراد سرشناس در صفحه اینستا گرام نوشت  : 

طفلی به نام شادی

دیری‌است گم‌شده‌است

با چشم‌های روشن براق

با گیسوی بلند، به بالای آرزو .

هر کس از او نشانی دارد

ما را کند خبر

این هم نشان ما:

یک سو خلیج فارس

سوی دگر خزر

. " شفیعی کدکنی"

.

.

یک سال از فاجعه پلاسکو گذشت.

و من در دنباله این یادداشت باران گرانقدر می گویم : 

هیس ... کشتی طلا را ... 



باران کوثری,اخبار هنرمندان,خبرهای هنرمندان,بازیگران سینما و تلویزیون


با سپاس از سایت خردگان

دویم ( دوم ) : بهمن

جشن بهمنگان (بهمنجه -  بهمن گه – بهمن گاه  - گاهِ بهمن )

 

بهمنگان از جشن‌های باستانی است که تا دوره‌های پس از اسلام نیز در ایران رواج داشته است اما امروز جایگاه پیشین را ندارد. ایرانیان در این روز خوراک‌هایی می‌پختند و آنها را با شیر خالص می‌خوردند. همچنین از گیاهان روغن می‌گرفتند و هم برای بیماری های پوستی و استخوانی به صورت ماساژ و هم خوراکی می خوردند 

بیرونی درباره این جشن نوشته است:

مردم فارس در دیگ‌هایى از جمیع دانه‌هاى خوردنی را با گوشت   مى‌پزند و آنرا با شیر خالص مى‌خورند و مى‌گویند که حافظه را این خوراک زیاد مى‌کند و این روز را در چیدن گیاه‌ها و کنار رودخانه‌ها و جویها و روغن گرفتن و تهیه بخور و سوزاندنی‌ها می گذرانند که خاصیت  مخصوص این روز است و بر این گمانند که جاماسب وزیر گشتاسب این کارها را در این روز انجام مى‌داد و سود این چیزها در این روز بیشتر از دیگر روزهاست )بیرونی صفحه 350 سال 1386 (.

در اشعار فارسی فراوان واژه بهمنجه به کار رفته است که می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

فرخی می گوید:

بعد ما کز سر عشرت همه روز افکندی/سخن رفتن و نارفتن ما در افواه

اندر آمد بدر حجره من صبحدمی /روز بهمنجه یعنی دوم بهمن ماه

انوری می گوید:

 فرخش باد و خداوند فرخنده کناد/عید فرخنده و بهمنجه بهمن مه را

منوچهری دامغانی می گوید :

اورمزد و بهمن و بهمنجه فرخ بود/فرخت باد اورمزد و بهمن و بهمنجه


 و پنجم بهمن ماه : جشن نوسره

                                                این جشن پنج روز پیش از جشن سده برگزار می شده است.

جشن نوسره

جشن نوسره


      این جشن بیشتر برای پاسداشت و نکو داشت سده است و  از آداب برگزاری جشن نوسره بر پایی آتش و خواندن نیایش و دعا در درگاه حق میباشد، در روایت ها آمده که با برگزاری این مراسم بزرگان دینی و مذهبی و مسئولان با برنامه ریزی و ایجاد آمادگی برای جشن سده به هر چه باشکوه برگزار شدن آن می پرداختند.

      روز پنجم از هر ماه به سپندارمذ در آیین باستان پارسی نسبت داده شده است که (به مناسبت سبزکنندگان زمین و سبز شدن زمین) به منظور ستایش و گرامیداشت زنان این روز را در ماه به گرامیداشت زنان اختصاص داده اند.

دیماه را هرگز دوست نمی دارم .  بیش از همه اینکه آغاز بیماری پدرم بود و اکنون انگار سالهای سال است که جای خالی برکت وجودش در دلم آتش است

دلم برایش تنگ است . که با  صدای آسمانی و زیبایش به من درسهای زیادی بدهد و من با گوش جانم بپذیرم .

آقای بهشتم رفت و من چه سوگهایی را با سوگ پدر شریک و همداستان کردم .

هنوز آتش  30 ام دیماه سال گذشته را در جانم خاموش نشده  و هنوز یادش جان دلم را می سوزاند


و شنبه پیش ...




نتیجه تصویری برای کاریکاتور هار سانچی

چه سودمان باشد اگر نام عزیزانمان هر روز در کتابهای اندوه جانمان  جاودانه شود داغ دلمان همگام با زمانه شود
سروده های دلتان نگفته خاموش شد تا بر لب دوستدارانتان ترانه ای خاموش و بغض آلوده شود
دریا بهت زده   کوچ آتشینتان  را نگاه می کرد
افسوس و دریغ که دیگر بجز نام هیچ نشانی از شما نیست .



جهان توفان زده شد از سوختنتان اما اینجا تنها  نسیمی آمد ه گویا - تنها یک روز برایتان عزای عمومی گرفته ایم
ما که خواندیم که نوشتند یک کشتی به شما برخورد کرده تا جاودانه شوید
خدا می داند شاید در آن جهان چیز دیگری نوشتند و به شما گفتند تا بدانید .
ما هم یک روز بی برو برگشت خواهیم آمد . تا آن هنگام همه چیز را یادداشت کنید تا ما از روی خط شما بخوانیم . جعبه سیاه مفت چنگ چینی شان . شاید این چینی نازک تا حالا شکسته باشد .






پنجم دیماه شاید برای برخی تنها زلزله بم را در یادها زنده کند . اما این ماه دی با همه شگفتی هایش بیشتر از هر چیز مرا بیاد

کنسرتهای نیکو کاری  استاد و شهنشاه آواز بی مانند ایران و جهان می اندازد با آن استقبال بسیار خوب مردم  .
دستهای نیایشمان را برای بهبودی و تندرستی کامل شان به درگاه آستان حضرت حق بلند می کنیم تا سالهای سال  پادشاهی ایشان بر سرزمین آواز کهن
پایدار بماند

عکس هایی کمیاب از کودکی هنرمندان معروف ایرانی